خجالت

I'm sending this via my friends Karlsten laptop.

his laptop also has german windows but its realy better than chinese.


چند روز پیش توی پیاده رو یک خانمی چند قدم جلو تر از من داشت راه می رفت. سر و وضع عادی داشت و مثل اکثر خانم ها دامن کوتاه پوشیده بود. توی همین حین صدای مکرر بوق یک ماشین از این مینی های BYD  که مثل مداد رنگی اینجا ریخته، توجه ام رو جلب کرد. یک مرد حدود 40 ساله با زیر پیرهنی رکابی پشت رل نشسته بود و داشت برای این خانمه بوق میزد که سوارش کنه...

اول فکر کردم اشتباه می کنم و امکان نداره همچین چیزی بجز ایران توی کشور دیگه ای رایج باشه. اما خوب دقت کردم و دیدم بیخیال نمیشه و خانمه هم که به نظر محترم می رسید فاصله اش رو از خیابون زیادتر می کنه که یارو متوجه بشه نمیخواد سوار شه.

شاید بگین خوب از این چیزها که توی ایران ریخته... آره ولی اینجا خیلی فرق می کنه. توی ایران اگر کسی این کار رو بکنه توجیه داره. خوب چیکار کنه؟ نایت کلاب یا ج..خونه نیست که بره کارش رو راه بنداره...

اما اینجا این یارو هزار تا آپشن داره که این کار رو نکنه. توی همین مسیر 300 متری از هتل تا این جیگرکی که من هر روز میرم، 3 تا KTV و 2 تا کازینو و 4 تا ماساژ خونه با اندرونی غیر علنی و یک دونه ج..خونه علنی هست. این آخری رو یک بار که داشتم از جلوش رد میشدم کشف کردم. خیلی شبیه سلمونی یا ماساژخونه بود. سه تا خانم توش نشسته بودن و یکی اش تا من داخل رو نگاه کردم با دست اشاره کرد که برم تو. بار اول محل ندادم. اما از شما چه پنهون که بار دوم که رد می شدم و دوباره برف پاک کن زد کرم ام گرفت که برم تو ببینم چه خبره. تا رفتم یک تیکه چوب گذاشتن لای دستگیره در که از بیرون باز نشه و تا من فکر کنم ببینم چه غلطی کردم، یکی شون دستم رو گرفت و کشید برد توی اندرونی که یک تخت خواب توش بود. بعد در آهنی اندرونی رو پشت سرش بست و قفلش کرد. آب دهنم و قورت دادم گفتم علی کارت تمومه... حالا تصورش رو بکن من یک دستم به بربری بود که تازه خریده بودم و همینجوری هاج و واج ایستاده بودم که دیدم یک بسته دستمال کاغذی و یک دونه ک..دوم انداخت روی تخت و به شلوارم اشاره کرد و خودش دامن پیرهنش رو زد بالا که از تو سرش در بیاره. واسه توقف برنامه هم که شده گفتم: "دو شاو جیان؟" . دامنش رو ول کرد پایین و گفت: " یی بای ووشی" یعنی 150. منم که تازه بربری خریده بودم و آمار کیف پولم دستم بود کیفم رو باز کردم و شروع کردم به شمردن: " آر شی، سان شی، ووشی... باشی..." آخرش شد 80 یوان. نگاش کردم دیدم داره قفل در رو باز می کنه... در رو که باز کرد نفسم دوباره اومد بالا...

خلاصه از اون روز به بعد مجبورم از پیاده رو اونطرف خیابون رد بشم.

می بینی تو رو خدا؟  یکی دیگه ... اونوقت من باید خجالت بکشم.

چین پیشرفته

 I'm sending this by my friends laptop Karlsten.


داشتم می گفتم که چینی ها انقدر از نظر فرهنگی از بقیه دنیا عقب هستن که باید براشون آداب معاشرت رایج در دنیای امروز رو توضیح داد.

ولی چرا با این همه بی فرهنگی تونستن انقدر از نظر اقتصادی  پیشرفت کنن که به اتحادیه اروپا وام چند میلیارد یورویی بدن؟

این سوال یک دونه جواب نداره و تحلیل های زیادی رو راجع به این موضوع توی اینترنت می تونید پیدا کنید. اما چیزهایی هم هست که به نظر منی که دارم بین این مردم زندگی می کنم میاد.

اگر تاریخ چین رو نگاه کنید می بینید کشور چین قرن ها  توسط  مغول ها از شمال اشغال شده بوده. ایران هم توی اون دوره زیر سلطه مغول رفت و اشغال شد ولی مردم ایران ساکت ننشستن و از همون سالهای اول اشغال سربداران از همون شرق و نیشابور با شعار " سر به دار می بریم و تن به خفت نمی دهیم " شروع به مبارزه و اعتراض کردن. اما مردم چین زیاد اهل اعتراض نیستن و کلا موجودات رام و خاموشی هستن. برای همین هست که چین که سالها قبل از ایران به اشغال مغول در اومده بود، سالها بعد هم زیر سلطه مغول باقی موند و تقریبا 5 یا 6 قرن از تاریخ اش رو با مغولستان مشترک هست. بعدش هم سالها رفت زیر اشغال ژاپنی ها. خیلی بعید هست جمعیتی به این بزرگی رو بشه شکست داد و کشورشون رو اشغال کرد. باید این مردم رو بشناسی که جرات کنی به کشورشون نگاه چپ بندازی. مطمئنا ژاپنی ها و مغول ها خوب می دونستن که با کی طرف هستن و جمعیت زیاد اهمیتی نداره.

این مردم همچنان مطیع و رام هستن و به هیچ چیزی اعتراض نمی کنن. اصلا نمی دونن دنیا دست کی هست. یک بار یکی از همکلاسی هام ازم پرسید ایران همونی هست که پایتختش اورشلیم هست؟ بهش گفتم دیگه این رو به هیچ ایرانی دیگه ای نگو!

تحلیل های سیاسی شون هم که خیلی کشکی هست. چند روز پیش یک آقایی حدودا 40 – 50 ساله که از قضا انگلیسی بلد بود توی ایستگاه اتوبوس مخ من رو کار گرفته بود. پرسید از کجا اومدی و وقتی گفتم ایران، از خوشحالی فقط بغلم نکرد.

 گفت: آفرین...

گفتم: برای چی..

گفت: برای رئیس جمهورتون...

گفتم: باز دیگه چیکار کرده؟

گفت: برای اینکه امریکا و انگلیس و فرانسه حق ندارن به لیبی حمله کنن!

گفتم: خوب این چه ربطی به رئیس جمهور ما داره؟

دیگه انگلیسی ش ته کشید و دست و پاش شروع کرد به حرکت کردن و انقدر چرت و پرت گفت که فهمیدم اصلا نمی دونه لیبی توی قاره افریقا ست و ایران توی خاورمیانه.

خوشبختانه اتوبوس اومد و دیگه در فیضیه بسته شد و نتونستم بیشتر در محضر ایشون از سیاست روز دنیا آگاه بشم.

بازار کار دنیای امروز و کمپانی های بزرگ به نیروی کار چین خیلی علاقه دارن. نیروی کار رام و بی ادعا و مطیع. برای اینکه به کسی هم بر نخوره یک اسم محترمانه روش گذاشتن: " نیروی کار ارزان" که در واقع معنی اش همون "برده" هست.

تا  یک قرن پیش وقتی کمپانی های اروپایی قاره افریقا رو تار و مار می کردن و مردم بیچاره اونجا رو به بردگی می گرفتن لازم نبود که اسم محترمانه روی برده ها بگذارن. چون شعار دفاع از حقوق بشر هنوز انقدر با کلاس نبود و ازش نون در نمیومد.

خوشبختانه کمپانی های امروز دیگه به نیروی کار قوی و جون سخت افریقایی نیاز ندارن. جنگل های جنوب و مرکز افریقا هم دیگه ذخایری ارزشمند تر از نفت خاورمیانه ندارن. برای همین دیگه کسی حرفی از افریقا نمی زنه. دیگه ارزش نداره که شبکه های خبری وقت خودشون رو با اخبار مردم افریقا پر کنند و اگر حقوقی هم از بشری توی این کشورها زایل بشه هم زیاد اهمیتی نداره چون نون توش نیست.

کارهای امروز به دستهای ظریف و جثه های کوچیک نیاز داره. سر هم کردن یک لپ تاپ توسط یک کارگر چینی بهتر از یک کارگر افریقایی با انگشتهای بزرگ انجام میشه. تازه کارگر چینی با غذای کمتری هم سیر میشه.

از همه مهمتر اینکه زبان اصلی اش زبان استعماری، انگلیسی و فرانسه و پرتقالی نیست و بخاطر همین از اوضاع دنیا بی خبر هست و می شه به راحتی سرش کلاه گذاشت. کاری که دیگه نمیشه با سیاه پوست ها یا هندی ها کرد.

خلاصه که اینجا برای همه کمپانی های تولیدی بزرگ دنیا بهشت هست. بزرگترین کارخونه هاشون رو توی این کشور احداث می کنن و از نیروی کار ارزون یا همون برده چینی استفاده می کنن و البته که این مردم بخاطر جمعیت شون مصرف کننده های خوبی هم هستن. پس چرا بهشون احترام نگذارند و چرا اجازه ندن که توی سود های کلانی که از قبل کار ارزونی که انجام می دن عایدشون میشه سهمی ببرن؟ اینجوری اونها هم پول برای خریدن محصولات دارن و لازم نیست همه تولیدات رو برای کشورهای دوردست اروپایی بار کنند.

مثلا فولکس واگن بزرگترین کارخونه اتومبیل سازی خودش رو توی شهر شانگهای احداث می کنه و ناوگان تاکسی رانی پر جمعیت ترین شهرهای این کشور رو به دست می گیره. فکر می کنم چین از تمام اروپا بیشتر تاکسی نیاز داشته باشه.

به هر حال این جریان تا اینجا به نفع مردم چین تموم شده و مهم این هست که مردمی که تا همین بیست یا سی سال پیش یکی از علل مرگ و میر شون گرسنگی بود، امروز روز به روز وضعشون بهتر شده و الان می بینی برای اینکه سگ شون افسرده نشه ساعت ها توی سوپرمارکت دنبال غذای خوشمزه براش می گردن.

با این حال هر چند که به نظر میرسه توی این معامله بین شرق و غرب، هر دو طرف برنده هستن، ولی تا وقتی این مردم فکری به حال فرهنگ عقب افتاده شون نکنن این رشد نا متوازن اقتصادی شون انقدر فساد و فاصله طبقاتی رو توی جامعه شون زیاد می کنه که دیگه داد همین مردم مطیع و بی سرو صدا رو هم در بیاره.