محله جینگ آن و موسسه گوته

I'm sending this from my friend laptop Karlsten

 

از طرف دانشگاه و البته با تلاش خانم هوانگ 6 جلسه آلمانی رو توی موسسه گوته شانگهای زیر نظر یک استاد  پدر- مادردار یاد می گیریم. خدایی اش این خانم هوانگ جزو استثناء های چینی هاست. خیلی خیلی پی گیر و سخت کوش و درعین حال  بی ادعا و خنده رو هست. و البته خیلی خیلی مودب و با نزاکت و خوش لباس هم هست. پسر داشتم عروس اش می کردم. چون توی این همه جمعیت تا حالا آدم با شعوری ندیدم که لیاقت ش رو داشته باشه.

روزهای اول که بیشتر ارتباطم با خانم هوانگ بود فکر می کردم همه چینی ها اینجوری هستن. تازه دارم می فهمم که بنده خدا داره اینجا تلف می شه. ولی عجب مارمولکی هستن این آلمانی ها که این بشر رو مثل سوزن توی انبار کاه پیدا کردن و گذاشتن کوردیناتور دوره ما.

موسسه گوته توی منطقه جینگ آن Jing’an شانگهای هست. همون جایی که معبد Jing’an توش قرار داره و یک بار دنبال دفتر هواپیمایی چین جنوبی رفته بودم. البته موسسه یک جای دیگه ای توی این منطقه بود و تقریبا دور بود. چیاوشان یی ( دوست چینی ام که اسم انگلیسی ش کلوین هست و من ، بخاطر اخلاق گند ضد استعماری ام، با تمام دشواری اش سعی می کنم اسم چینی اش رو بگم) بهم SMS داد که بیا با هم بریم. اما چون ته SMS اش نوشته بود نمی تونی تنهایی بری، از لج سگی م بهش گفتم: بلدم خودم میام. آخه نمی دونین چه حس بدی هست که مثل علیل و ذلیل ها فقط بخاطر اینکه زبان چینی بلد نیستی یکی دستت رو بگیره و اینطرف و اونطرف ببره.

واقعیت هم فکر می کنم از بچه های چینی که اهل شانگهای نیستن اینجا رو بهتر بلدم. هر چند اون منطقه هم یک بار رفته بودم و از خودم مطمئن بودم. خلاصه با دو بار تعویض خط مترو حدود یک ساعت و نیم طول کشید و رسیدم به کلاس که خوشبختانه یکی از چینی ها بعد از من اومد و رو سفید شدم از اینکه نفر آخر نشدم.

منطقه Jing’an  همونطور که قبلا هم حدس زده بودم و توی اون یادداشتم نوشتم، گرونترین محله شانگهای هست. به گفته همکلاسی چینی ام  پینگ، از سال 1900 که شانگهای تازه داشت شهر می شد اینجا وجود داشته و جزو محله های با اصالت شانگهای هست. پینگ می گفت اینجا آپارتمان متری 40 هزار یوان (حدود 7 میلیون تومن) هست. البته ظاهرا منظورش تجاری ها بود. از ریخت آدم ها و انگشت شمار بودن تعداد دوچرخه و موتور و کمتر شنیدن صدای بوق ماشین ها می شد این موضوع  رو تشخیص داد.

معلم آلمانی توی موسسه گوته خانم جینگ لو هست. با لهجه خیلی خوب آلمانی حرف میزد و گفت که قبلا توی آلمان توی شرکت AUDI  کار می کرده. کلاس حدودا 4 ساعت بود اما انقدر تدریس تنوع داشت که اصلا گذشت زمان احساس نمی شد. بالاخره بعد از مدت ها طعم یک کلاس بدرد بخور و واقعی رو چشیدم. داشتم کیف می کردم توی کلاس. اکثر چیزهایی رو که توی سه ماه گذشته توی کلاس های دانشگاه یاد گرفته بودم اینجا مرور شد. تا قبل از این با وجودی که امتحان آلمانی رو با خانم دکتر لی گذرونده بودم و درس تموم شده بود، حس می کردم که هنوز هیچی آلمانی بلد نیستم. اما توی این کلاس خیلی اعتماد به نفسم رفت بالا چون دائم فرصت صحبت کردن بهم داده می شد.

خلاصه که دیروز وقتی از کلاس اومدم بیرون خیلی خوشحال و پر انرژی بودم. همه همکلاسی ها طبق معمول زودی پریدن تو ایستگاه مترو و برگشتن خوابگاه. می ترسن بیرون محوطه دانشگاه آقا گرگه بیاد بخورد شون. اما من دوست نداشتم به این محله درپیت یانگپو برگردم. تصمیم گرفتم تا معبد جینگ آن پیاده برم و حداقل دیرتر برسم هتل که شب شده باشه. تو راه کلی اروپایی دیدم و حتی یک جا دیدم که یک چینی داره به انگلیسی به یک زوج اروپایی آدرس میگه. البته شکل خیابون ها با محله یانگپو فرقی نداشت. یعنی شهرداری بین محله ها فرق نگذاشته. اینجا مثل تهران نیست که مثلا توی پارک پرواز سعادت آباد هر یک متر یک تیر چراغ هست و هر تیر هم چهار تا باند پخش صوت داره ولی چند کیلومتر پایین تر (و نه خیلی پایین تر)  مثلا توی پارک پردیسان شهرداری زورش میاد یک لامپ بگذاره و از تاریکی زیر 7-8 نفر جرأت نمی کنی وارد پارک بشی. به هر حال وقتی شورای شهر تا دیروز زیر یه خم می گرفتن و رو تشک فتیله پیچ اجرا می کردن، از این بیشتر هم نمی شه انتظار داشت. حالا توی چین هم که ادعای کمونیسم اش می شه همچین عدالتی برقرار نیست، ولی دیگه انقدر هم تبعیض هایی که بطور کاملا علنی از طرف حکومت باشه دیده نمیشه.

موقع برگشتن توی مترو نشسته بودم که یک خانمی بچه بغل سوار شد. بچه خیلی کوچیک بود در حد 40 روزه و خانمه نمی تونست تعادلش رو حفظ کنه. از جایی که من نشسته بودم فاصله داشت و کنارش یک دختر و پسر نشسته بودن و داشتن معاشقه می کردن. هیچ کسی هم به خاویارش نبود. نتونستم بشینم و پا شدم که جام رو بهش بدم و تا پا شدم یک زنی پرید تو جای من نشست. نگاش کردم نیم خیز شد و فکر کرد می خوام برگردم. با دستم اشاره به اون خانم بچه بغل کردم و اون خانم هم انگار که تا حالا همچین صحنه ای رو ندیده باشه خوشحال شد و کلی تشکر کرد و با همون خانم قبلی روی همون یک صندلی چپیدن کنار همدیگه.

حالا اینجا توی اتوبوس و مترو چند تا از صندلی ها با رنگ قرمز یا زرد برای افراد مسن یا معلول و ... در نظر گرفته شدن و در واقع از لحاظ قانونی هم کسی حق نداره اون صندلی ها رو اشغال کنه ولی خوب قانون های اینجا هم مثل کشور خودمون ضمانت اجرایی ندارن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد