کارت پستال

امروز صبح کتاب هایی رو که از کتابخونه گرفته بودم پس دادم. یک هفته تاخیر داشتم و بازای هر روز یک دهم یوان جریمه باید می دادم که جمعا دو یوان شد. اینجا کسی کتاب تمدید نمی کنه، فقط وقتی دیرتر از موعد بر می گردونه جریمه میده.

بعدش باید می رفتم موسسه گوته؛ جلسه آخربود. خانم لی گفته بود برای تمرین یک کارت پستال برای من به آلمانی بنویسید. چند تا کتابفروشی که تو مسیر دانشگاه بودن رو گشتم و پیدا نکردم. دیشب فکرش رو کرده بودم  و یک کارت پستال توی Office   درست کردم و گفتم اگر پیدا نکردم پرینت می گیرم.

بعد گفتم حالا که قرار هست پرینت بگیرم، یک منظره از ایران باشه بهتره. توی اینترنت گشتم دنبال عکس از تهران و تبریز که همش عکس خیابون ها پر از مامور و لباس شخصی و کتک خوردن و کتک زدن و باتوم و سطل زباله آتیش زده و ... بود. بعد از کلی گشتن بالاخره یک نمای خیلی قشنگ از حافظیه شیراز پیدا کردم. بهتر شد چون گوته و حافظ با هم مرتبط هم هستند. گفتم اگر پرسیدن هم توضیح می دم که حافظ همون شاعر پارسی زبان هست که الهام بخش اشعار گوته بوده. هرچند مردم دنیای امروز زیاد با تاریخ و گذشته ها صفا نمی کنند و هر چی که امروز روز توی چنته داری باید رو کنی.

تاریخ مثل کمردرد بابا بزرگی می مونه که وقتی جوون بوده روزی سه بار قله دماوند رو فتح می کرده...

پرینت کارت پستال یکم بیشتر از اون چیزی که انتظار داشتم طول کشید و پنج دقیقه دیرتر به کلاس رسیدم و تا رسیدم خانم لی بهم گفت: " خوب شد اومدی تازه شروع کردیم و یک داوطلب می خواستم که پانتومیمش خوب باشه "  یک لیست از افعال آلمانی، که روی کاغذ نوشته بود رو بهم داد و گفت اداش رو در بیار تا بچه ها به آلمانی بگن.

من هم  یکم پیاز داغش رو زیادتر کردم و نیومده کلی خندیدیم.

Certificate پایان دوره رو هم امروز بهمون دادن و با هم رفتیم توی محوطه سرسبز موسسه هم چند تا عکس دست جمعی گرفتیم.

آخر کلاس هم کارت پستال ها رو یکی یکی براش خوندیم. 


توی کیبورد آلمانی علامت سوال جاش فرق می کنه و خانم لی توی جلسات قبلی کلی تلاش کرد که بتونه پیداش کنه و نشد و من هم این رو موضوع کارت پستالم کرده بودم :

Liebe Frau Li

Ich bin heute in Deutschland gekommen und eine Fahrkarte nach Coburg gekauft. Ich warte jetzt auf meinen Zug, also beschloss ich, eine Postkarte zum Sie senden.

Ich sitze auf dem Bahnhof und eine schöne Frau sitzt neben mir. Sie arbeitet mit ihrem Laptop. Ich habe sie gesagt:” Wie Können sie das Fragezeichen typpen?”

Und sie hat geantwort: “ Shift mit Minus”

Eigentlich, habe ich viel von dir gelernt und ich möchte einen kompensieren.

Vielen Dank für Ihre Bemühungen.

 

گفتم: تازه رسیدم آلمان و توی ایستگاه قطار نشسته ام و یک خانم خوشگل بغل دستم نشسته و داره با لپ تاپ ش کار می کنه. یاد تو افتادم و ازش پرسیدم شما چطوری علامت سوال رو تایپ می کنید و اون جواب داد شیف با منها و ...

 

بعد از کلاس چیاوشن و دو تا دیگه از بچه ها گفتن امروز باهات میایم ببینیم تو همیشه از کدوم مسیر برمی گردی و خانم لی هم گفت من هم باهاتون میام. توی راه خانم لی گفت گرسنه م هست و دعوتمون کرد یک رستوران برای شام. من زیاد گرسنه نبودم و گفتم : توی اون غذای سنتی تون باهاتون شریک می شم. برای نوشیدنی هم آب معدنی خواستم که نداشتن و خانم لی پیشنهاد کرد که یک آبجو بگیرم و باهم بخوریم. بعد یک دفعه حرفش رو قطع کرد و گفت: راستی تو مسلمونی آبجو نمی خوری نه؟  گفتم: مسلمون ایرانی مدلش فرق می کنه، اگه خوشمزه باشه می خورم... که بود.

سر میز خانم لی بیشتر در مورد خودش گفت و البته از من هم بیشتر پرسید. عکس دوست پسرآلمانی ش رو هم از روی دوربین اش بهم نشون داد. گفت پدر و مادر دوست پسرش پارسال رفته بودن ایران و کلی عکس از جاهایی که همه شبیه همین کارت پستال تو بود گرفته بودن.

نظرم رو راجع به چین پرسید که گفتم شما مردم مهربون و خوش قلبی هستین ولی به همون دلایلی که کشورم رو ترک کردم، ترجیح میدم یک جایی بجز چین زندگی کنم.

تازه فهمیدم خانم لی چهار سال هم از من کوچیکتر هست. چقدر پیر شدم من! البته گفت بهت می خوره نهایتا بیست و پنج سالت باشه و کلی خوشحالم کرد...

از رستوران اومدیم بیرون و برای اطمینان ازم پرسید: " از این مسیر میریم دیگه درسته؟ " بعد خودش خنده ش گرفت و گفت: "انگار من از ایران اومدم!"

توی ایستگاه مترو مسیرمون جدا می شد و از هم خداحافظی کردیم و به همه گفت که با ایمیل باهام در تماس باشید...

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
علی دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:55 ب.ظ http://shanghai.blogsky.com/

از تمام دوستانی که نظر میدن سپاسگزارم.

یک سری نظرات اینجا بود به همراه پاسخ های جو زده بنده که حس کردم داره شبیه شو انتخاباتی میشه و از خودم بدم اومد برای همین پاکشون کردم.

لطفا کسی به خودش نگیره.

چاکر همتون هم هستم

صانعی سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ب.ظ

سلام - ممنون از لینک کردن
دیروز اومدم از مالزی - شمار و هم لینک می کنم -
اسم لینک رو بذار تناسب و اندام و بدنسازی
ممنون

اکبر ترابی سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ

سلام
همه مطالبتون میخونم واقعا عالیه ولذت می برم .
ممنون ومتشکر دستت درد نکنه. ترابی از تبریز

ساغول همشهری...

کهدویی چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:50 ب.ظ

با سلام
نمی دانم که حضور دارید یا ترک شانگهای کرده اید. هر روز دنبال مطالب تازه شما می گردم و دست خالی بر می گردم. دیدار شما را غنیمت می دانیم

سلام

امتحان دارم.



امتحانم کامپیوتر بیس هستش. صبح تا شب جلو لپ تاپم دیگه واسه تفریح هم نمیتونم پای لپ تاپ مطلب بنویسم.

الان این شکلی ام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد