تقلب


این روزها خیلی درگیر امتحاناتم. البته امروز شاخ غول رو شکستم و امتحان سخت ترین درس رو دادم. همون خانم لی ( خواهر کوچیکه جت لی ) معروف به You can find out that!. یاد و خاطره استاد های عقده ای دوره لیسانسم رو زنده کرد ( البته باستثناء استاد عزیزم آقای دکتر کوزه کنانی که هر جا هست امیدوارم سالم و سرحال باشه)

کلا 6 تا سوال داده بود که خودش هم می دونست که 2 تا رو درس نداده و کسی نمیتونه جواب بده واسه همین ورقه سفید باندازه 4 تا سوال داده بود و زمان هم یک ساعت و نیم که برای سه تا سوال هم کم بود. به هر حال 4 تا رو نوشتم و وقت تموم شد. حتی چیاوشن که همه چینی ها توی این درس بهش اقتدا می کنن هم می گفت نتونسته به اون دو تا سوال جواب بده. هندی ها و قدیر هم که فقط برای تقلب میان سر جلسه امتحان. یعنی بنا رو میگذارن روی تقلب، اگه نشد فکر می کنن ببینن می تونن مساله رو حل کنن یا نه. البته چینی ها هم کلی تقلب کردن و ورقه دست به دست می کردن. به هر حال چینی هستن و با کپی زدن اقتصاد دنیا رو بدست گرفتن.

من معمولا سر کلاس پنج دقیقه زودتر میرم. از اینکه بعد از استاد وارد کلاس بشم متنفرم. که البته فقط من اینجوریم و نفر بعد از من استاد وارد کلاس می شه. اما این موضوع سر جلسه امتحان برعکس میشه. چون همه یک ربع زودتر میان و ترکیب تیم تقلب رو تمرین می کنن. تا حالا که هرچی امتحان دادیم بچه ها همه مشترک نوشتن. منم که خودم می دونم اگر تقلب کنم سوپور سر کوچه هم که داره از دو تا خیابون اونطرف تر رد میشه می فهمه، از این امتیاز محروم هستم و واسه همین دیرتر میرم که ترکیب تیم بقیه رو بهم نزنم و ردیف اول که بدترین ردیف برای امتحان هست مال من میشه.

یادش بخیر حاج محمد خیاوی هم اتاقی دوره لیسانسم که خیلی بچه خوش قلب و البته مذهبی بود می گفت: " تقلب می کنی درس ات پاس می شه و بعد مدرک میگیری با اون مدرک میری کار پیدا می کنی و بعد با اون کار پول در میاری و اون پولی که در میاری حروم هست و بچه ات ناقص در میاد!"

البته اون هم مثل من دست و پای تقلب نداشت و برای اینکه دل خودش رو راضی کنه این منطق رو ساخته بود.

کارلستن هم که تو این چند روز قبل از این امتحان دهنم رو آسفالت کرد. از دو سه هفته پیش بهش گفتم این امتحان سخت هست حواست باشه و گوش نکرد. دو هفته هی میرفت کتابخونه می گفت کتابی که تو گرفتی دیگه نیست. بهش گفتم خوب یکی بخر همش 50 یوان هست. خلاصه رفت خرید و یک روز هم به من گفت برم بهش درس بدم که اون روز هم الکی هدر داد و همش سوالات دبیرستانی پرسید و دیشب مثل بختک اومد سراغم که من هیچی بلد نیستم و در و دیوار و همه چی رو به باد فاک گرفت. ( این ها جمهوری اسلامی ندارن که همه فحش ها شون به یک نقطه متمرکز بشه ) خلاصه خودم کلافه بودم و رو تختم پر کاغذ و کتاب، این هم شده بود منبع استرس پراکنی. هی رفت سیگار کشید و اومد یک مساله پرسید و یکم آروم شد و ساعت ده شب دکش کردم رفت.

برای امتحان اجازه داشتیم یک ورق A4 فرمول ها و چیزهایی که نیاز هست ببریم که صبح کارلستن زنگ زد که من اون ورق تو رو میخوام کپی کنم. گفتم خوب من که اصلش رو از روی لپ تاپم دیشب بهت دادم ببر پرینت بگیر. گفت نه از دیشب تو دوباره توش چیز نوشتی. گفتم فارسی نوشتم می تونی بخونی؟ خلاصه اومد و رفت کپی گرفت و البته موقع رفتن کلی ازم تشکر کرد.

تشکر فقط یک جمله است ولی گفتن و نگفتنش خیلی اثرات عمیقی داره. داشتم فکر می کردم : ترجیح میدم طرف مقابلم مودب باشه و تا اینکه صمیمی باشه.

چند وقت پیش قدیر اومده بود اتاقم. طبق معمول برای غرغر کردن و پوف پوف کردن. پا شدم براش از یخچال میوه بیارم که گفت:

 " Aha, Show your hospitality Man! " .

خیلی از این جمله ش بدم اومد و بخصوص از اون آهان اولش و تو دلم گفتم همون آب خوردن هم از سرت زیادی هست. میوه رو بی خیال شدم و بطری آب معدنی رو آوردم و گفتم: " Sorry! I am also guest here just like you. May you come sometime to my home county to show my hospitality.”

در واقع منظورم این بود که : اگه اومدی ایران با بچه محل هامون یک مهمون نوازی نشونت بدم که تا عمر داری یادت نره.

درکل همون بهتر که آدم هایی که ادب ندارن باهات صمیمی هم نباشن.

نظرات 1 + ارسال نظر
کهدویی چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ق.ظ

با
سلام
نوشته های شما رو خوندم. از کار و درسها خسته نباشید. حدود دو ماهه در شانگهای هستم. در دانشگاه مطالعات بین المللی شانگهای. خوشحال خواهم شد که دیداری داشته باشیم. اگر کاری هم باشد در حد توان در خدمت هستیم استفاده از تجارب ارزنده شما می تواند برای هر تازه واردی ارزنده باشد.صبح قصد بیرون رفتن داشتم که ورود ناگهانی به سایت شما ساعتی است پابندم کرده است.
برایتان آرزوی موفقیت دارم .

سلام

ممنون. شما هم همینطور.

متاسفانه فرصت خیلی کمی دارم و درگیر امتحانات هستم.

اگر دوست داشتید شماره موبایلتون رو به "تماس با من" ارسال کنید تا بعد از امتحاناتم باهاتون تماس بگیرم.

دیدار تون باعث افتخارم هست.

سرافراز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد