سلمونی

امروز بعد از ظهر بعد از کلاس تصمیم گرفتم برم سلمونی.

شاید برای کسی که توریستی سفر می کنه هیچوقت پیش نیاد که تو یک کشور دیگه بره سلمونی ولی باید بگم برای من تجربه ی هیجان انگیزی بود.

از هفته ی پیش از یکی از دوستای چینی ام خواسته بودم که تو یک تیکه کاغذ برام به چینی بنویسه که می خوام موهام رو کوتاه کنم و کجاهاش رو میخوام کوتاه کنم. برای همین یکم با دل قرص رفتم داخل سلمونی.

تو مسیر دانشگاه تا خونه که کلا 25 دقیقه بیشتر نیست حدود 7 یا 8 تا سلمونی هست. که اکثرا بزرگ هستند و ظرفیت حداقل 10 تا مشتری رو همزمان دارن. امروز وسط هفته بود و خلوت.

یکی شون رو که از قبل نشون کرده بودم و از بقیه خیلی تمیزتر و شیک تر بود رو انتخاب کردم. از در که وارد میشی یک مدیر یا ریسیپشن هست که پشت میزش نشسته و چندین صندلی و آینه و آرایشگر که منتظر مشتری هستند.

صاف رفتم پیش ریسیپشن که با روی خوش ازم استقبال کرد و به چینی بهم خوش آمد گفت. کاغذ رو از تو جیبم در آوردم و بهش دادم. بغل دستیش هم کلش رو کرد تو کاغذ و با هم بلند بلند و تند تند خوندن. در حین خوندن خنده اشون هم گرفته بود از کارم. درکل اینجا وارد هرجا میشم باعث شادی و نشاط روح کارکنان اونجا میشم. خلاصه یک لبخندی زدن و یکی از دخترخانم ها رو که خیلی تمیز و شیک پوشیده بود صدا کردند و اون هم من رو به یکی از صندلی ها راهنمایی کرد. کتم رو در آوردم و کیفمو رو صندلی بغل که خالی بود گذاشتم. البته بعدا تو آینه دیدم که اونطرف یک قفسه مثل کمد های استخر هست که مشتری ها وسایلشون رو میذارن و کلیدش رو بر میدارن.

تا نشستم دیدم یک چیزی بغل آینه به چینی نوشته و تهش نوشته 158 یوان. گفتم بهتره اول بپرسم که یکوقت زیادی گرون نباشه. به چینی ازش پرسیدم چند میشه و گفت 15 یوان شستشو و 10 یوان کوتاه کردن مو. خیالم راحت شد.

بعدش هم رفت و خیلی زود با یک لیوان کاغذی چایی اومد. لیوان رو جلوی من رو میز گذاشت و دو تا حوله جلو و پشت یقه ام جا کرد. بعد با یک آب پاش خیلی کوچیک خیلی کم آب می ریخت توی موهام و بهش شامپو اضافه میکرد. انقدر این کار رو با مهارت انجام میداد که یک دونه کف هم از پیشونیم پایین نیومد یا حتی گوشم خیس نشد. بعد که حسابی سرم رو پر کف کرد شروع کرد به ماساژ پوست سرم که انگار تو این کار هم مهارت داشت. البته من قبلا ماساژور دیگه ای ندیده بودم که مقایسه کنم.

بعد خیلی مؤدب راهنماییم کرد به سمت صندلی مخصوص شستشوی مو و اونجا هم سرم رو طوری شست که یک قطره آب به هیچ جای صورتم نپاشید.

بعد می خواست با حوله سرم رو خشک کنه که حوله رو ازش گرفتم و بهش فهموندم این کارو خودم بهتر بلدم.

بعد برگشتم و سر جای قبلی نشستم. آماده بودم که قیچی و شونه شو برداره که دستاشو گذاشت رو شونه هام و به سمت پایین فشار داد. من طبق عادت فکر کردم میگه برو پایین تر تا قدم به کلت برسه واسه همین رفتم پایین تر که تو آینه اشاره کرد برگردم بالا. دیگه صاف نشستم و شروع کرد به ماساژ شونه ها و گردنم. داشتم فکر می کردم این چسغل دختر عجب زوری داره. داشت شونه ام رو از جاش می کند.

خلاصه یکمی مشت مال داد و بعد گفت برو بشین رو صندلی اونوری برای کوتاه کردن مو.

اونجا یک پسر حدود 25 ساله با قیچی منتظر بود. که نشستم و روپوش رو دور گردنم بست. موهام اون لحظه ژولی پولی بود واسه همین سعی کرد به یک سمتی شونشون کنه تا خوابش رو پیدا کنه. فهمیدم باید کمکش کنم چون قابل تشخیص نبود. صدای آهانش رو که شنیدم خیالم راحت شد.

خلاصه خیلی با دقت و ظرافت شروع کرد با قیچی و شونه موهامو کوتاه کرد. کارش رو هم خیلی قشنگ انجام داد. دیگه تو آینه خودم رو میدیدم و به کرامت انسانی فکر میکردم که روزگاری ما هم داشتیم و الان دیگه چیزی ازش نمونده. دیگه آدمها به همدیگه احترام نیمگذارن. داشتم فکر میکردم چقدر یک آدم به احترام نیاز داره. چقدر احساس آرامش می کنی وقتی وارد محیطی میشه که دیگران به آرومی راهنماییش می کنن که کجا باید بره و چیکار باید بکنه و اینها به پولی که پرداخت می کنی بستگی نداره. چون من تو تهران 8000 می دادم فقط برای کوتاه کردن مو و این اواخر حتی 10،000 تومن و الان که شب عیده هستش شاید باید 15،000 میدادم و کاش 100 هزار تومن میدادم و اینهمه احترام و آرامش رو توی یک مغازه تو ایران میخریدم!

خلاصه راضی و خشنود با هم رفتیم سر میز رسیپشن اولی و من 25 یوان رو پرداخت کردم و در رو هم برام باز کردند و این عکس رو از بیرون گرفتم و رفتم.

 

carrefour

بالاخره یافتم. 

 

امروز به توصیه یکی از دوستانم از ایران برای کشف گوشت ذبح اسلامی عازم کغ فوغ Carrefour شدم.  

 

 

 

 

شانگهای حدودا 10 تا Carrefour داره که اغلب از من دور هستند. با اتوبوس حدود 30 دقیقه طول کشید تا برسم. اما واقعا می ارزید.  

گوشت گوساله تو یک قفسه تک و تنها انتظار من رو می کشید. هیچ کس هم سراغش نمی رفت. بقیه قفسه ها گوشت خوک بودن. 

البته خوب به نسبت هم قیمتش گرون تر بود. کیلویی 10-11 هزار تومن. تو بسته های 250 گرمی تیکه شده. و فقط گوشت خالص. 

چیزی راجع به دین و مذهب ذبح اش ننوشته بود. ولی همین که گوساله بود خودش غنیمت بزرگی هست. 

 اینجا کارفور مثل بازار شام میمونه. داخلش انقدر شلوغ بود که آدم سردرد میگیره. 

هر کسی پای شلف خودش یک بلندگو گرفته جنسش رو تبلیغ میکنه. 

 

اینجا بالاخره پنیر سفید هم پیدا کردم. وای که دلم لک زده بود. دلم میخواست همونجا باز کنم بستش رو گاز بزنم.  

پنیر چدار هم بود که تو تهران حسرت به دل موندم یک تیکه بخورم 200 گرمش تو تهران فکر کنم 12 یا 13 تومن بود. اینجا یک بسته 300g رو خریدم 2500 تومن. 

 

خلاصه که الان با پنیر ها و گوشت گوساله دارم واسه خودم پارتی می گیرم. 

 

بازم ناز شست مردم کبیر فرانسه که خیلی حق به گردن ما ایرانیها دارن...