آلبوم عکس - Oriental TV tower

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کرایه کردن خانه

 ادامه از یادداشت قبلی...

ساعت 8 صبح روز سه شنبه 22 فوریه 2011 بود که رفتم پیش خانم Huang هماهنگ کننده دوره. وارد اتاقش شدم و با لبخند ازم استقبال کرد و تعارف کرد کنارش بشینم.

همکارش تو اتاق روبرو یک آقایی بود که اومد تو اتاق و چایی ریخت و یک چیزایی هم به چینی گفت و هم اتاقی خانم Huang  هم شروع کرد باهاش همراهی کردن و چایی ریختن. انگار هنوز گرم نشده بود موتورشون که کار رو شروع کنند. اما خانم Huang من رو معطل این موضوع نکرد به همکارش فقط لبخند می زد و تو اینترنت برام دنبال خونه می گشت. حتی یکی دیگه از کارمندای خانم 5 دقیقه بعد رسید و این آقا انگار که سوژه جدید پیدا کرده باشه یه تیکه ای بهش انداخت و اون هم خندید. بعد اومدن تو اتاق و کلی گفتن و خندیدن.

خانم Huang گرم کار من بود و به اونا فقط لبخند حواله می کرد.

 ویندوز چینی با فونت چینی... حتی Start هم به چینی بود. من قبل از اومدنم کلی تو اینترنت دنبال خونه تو شانگهای گشته بودم اما 2 تا سایت بیشتر پیدا نکردم که تعدادی محدودی خونه داشتن و خیلی هم گرون بودن. اما اینجا تو هر سرچی که انجام می شد 10 تا 20 تا خونه پیدا می شد که تنها چیزی که می تونستم ازش بخونم قیمت بود. که خیلی مناسب به نظر می رسید.

یکی دو تا رو انتخاب کرد و شروع کرد به تماس گرفتن. هر تماسی که می گرفت نتیجه رو برای من ترجمه می کرد. بالاخره بعد از 2 – 3 تا تماس گفت که یکی گفته 1 ساعت دیگه باهامون تماس می گیره چون ساعت 9 میرسه به دفترش. فهمیدم که اونجا هم احتمالا معاملات ملکی ها مثل ایران پول مفت گیرشون میاد واسه همین تا 9 نشه نمیان سر کار. و حالا در ادامه می بینین که چقدر ایرانی ها و چینی ها ی معاملات ملکی نقاط مشترک دارن.

من از خانم Huang  خواستم که اگه کاری رو تو این یک ساعت من می تونم انجام بدم بهم بگه و اون یک سری فرم اولیه برای ثبت نام بهم داد. که شروع کردم به پر کردنشون. در همین حین بهم گفت که من تو اتاق بغل یک کاری دارم که زود بر می گردم. تا رفت بیرون یک آقای جوان چینی با تیپ موجه وارد اتاق شد. با کت و شلوار. رفت سر میز خانم Huang  و من بهش گفتم که رفته اتاق بغل بر می گرده. طوری سرش رو تکون داد که حس کردم انگلیسی بلد نیست. چند دقیقه گذشت ازم پرسید تو هم برای دوره ی فوق این رشته اومدی؟ که تازه فهمیدم اون فارغ التحصیل این رشته است و برای یک سری کارهای اداری اومده. صندلی آورد و کنار من نشست و من هرچی سوال داشتم ازش پرسیدم. اون همینطور از آلمان تعریف می کرد و من اون بالا بالا ها داشتم پرواز می کردم.

خلاصه خانم Huang   اومد و انقدر گرم احوالپرسی کردن که من حسودیم شد. براش شکلات آلمانی آورده بود.

خلاصه چند دقیقه ای باهاش حرف زد. بعد اون رفت بیرون از اتاق و خانم Huang  خواست ازم عذرخواهی کنی که معطل شدم که من بهش گفتم این شانس من بود که اون آقا رو ببینم و کلی اطلاعات ازش بگیرم و باز هم لبخند.

همون موقع موبایلش زنگ خورد و من فهمیدم که از معاملات ملکی هست. قطع که شد بهم گفت حاضری بریم خونه ببینیم؟ گفتم البته و وسایلش رو جمع کرد و راه افتادیم. تو سالن باز اون آقای موجه فارغ التحصیل رو دیدیم که تا پایین پله های ساختمون ما رو همراهی کرد و با خانم Huang چینی صحبت کرد. بعد که رفت من منتظر بود که خانم Huang دست تو کیفش کنه و دزدگیر یکی از اون ماشینایی که جلوی ساختمون پارک بودن بوق بوق کنه. اما این اتفاق نیافتاد. پیاده تا دم در دانشگاه رفتیم و تو راه کلی گپ زدیم. به در دانشگاه که رسیدیم با خودم گفتم شاید همون راننده که منو از فرودگاه آورد میاد و ما رو میرسونه. اما بازم اشتباه کرده بودم. رفتیم بیرون گفتم الان میریم سر خیابون و تاکسی می گیره. پیچیدیم تو پیاده رو و ادامه دادیم که دیگه گفتم پس خیلی نزدیک هست و پیاده می ریم. اما رسیدیم به ایستگاه اتوبوس و گفت باید منتظر اتوبوس بشیم!

شاید ما ایرانی ها این رو خیلی سنگین بدونیم اما اینجا واقعا طور دیگه ای نیست.

 15 دقیقه طول کشید تا اتوبوس مورد نظر بیاد. داخلش خلوت بود و جا برای نشستن بود که نشستیم. 2 ردیف جلو رو افقی کرده بودن که روی چرخ اذیت نشن و خیلی هم ایده ی خوبی بود. خانم Huang  کارت کشید و حساب کرد. بعد از راننده به چینی یک چیزی پرسید و وقتی به ایستگاه نزدیک شدیم راننده گفت که همین جا پیاده شیم.

تو راه بیرون رو تماشا می کردم. هوا آفتابی بود. مردم از هر قشری بودن. اما اکثرا فقیر و زحمت کش. یک جا یک خانمی رو دیدم حدود 45 ساله که با یک دوچرخه وانت مانند که کلی بار هم پشتش بود داشت به زور رکاب می زد تا حرکتش بده. و این صحنه رو بعدا هم چند جا دیدم.

پیاده شدیم و حرکت کردیم هنوز آثار سال نو چینی تو خیابون ها بود اون چراغ زنبوری مانند های قرمز رنگ آویزون در هر مغازه ای. و البته سبک و سیاق چینی رو می شد همه جا دید اون شیروونی های جالب..

از خانم Huang  پرسیدم که اینجا محدودیتی برای عکس گرفتن تو خیابون وجود نداره؟ گفت نه و ادامه داد که معمولا همه دوست دارن تو چین عکس بگیرن. و از چیزایی عکس می گیرن که به نظر ما خیلی عادی هست و به چشم ما نمیاد و طبیعی هم بود.

چند دقیقه پیاده روی و رسیدیم جلوی در معاملات ملکی. که روی شیشه اش پر بود از آگهی های تبلیغاتی خونه با قیمت های جور واجور. یادم میاد معاملات ملکی ها تو ترکیه هم همین شکلی بودن. وارد شدیم داخلش مثل معاملات ملکی های تهران هر کسی پشت یک کامپیوتر نشسته بود البته اینجا فضا ها خیلی کوچیکتر و کیپ تو کیپ تر بود. نشستیم دور یک میز گرد با 3 تا صندلی تا ایجنت بیاد. که اومدن و رفتیم بیرون. جلوی در مغازه کلی موتور پارک بود و من حدس زدم باید چیکار کنیم. خانم Huang فکر کرد برای من خیلی عجیب باشه واسه همین داشت جمله اش رو یک جوری شروع می کرد که من یکه نخورم. اما من گفتم آره نیازی به توضیح نیست هر کدوم ترک موتور یکی شون باید بشینیم و باز هم لبخند خانم Huang.

یکی از موتورها بنزینی و اونی که من ترکش نشستم برقی بود و هیچ صدایی نمی داد. ایجنت اصلی با خانم Huang  بود. یک مرد جوون با قیافه ی شیطون.

 

 

 agent

 

نه کلاه ایمنی ... خیلی راحت. اما مسیر دوچرخه و موتور جدا بود و با لاین ماشین ها فرق داشت. ضمنا از وسط خیابون هم نمی شد بریم اونطرف و باید از چهار راه دور می زدیم و بر می گشتیم. البته من تا حالا هیچ پلیسی تو خیابون ندیدم.

رفتیم جلو در یک جایی ایستادیم که مجتمع بود. و خیلی شلوغ و نچسب به نظر میومد. کلی هم لباس از پنجره ها آویزون بود. اصلا این چینی ها خیلی به لباس خشک کردن علاقه دارن همه جای شهر پر از شرت و کرست آویزون در حال خشک شدنه. حتی جلوی در مغازه ها...

آره تو همین فکرا بودم که خانم Huang  گفت متاسفانه اینجا رو به خارجی ها اجاره نمی دن و ممنوع هستش. من انقدر خوشحال بودم که نپرسیدم چرا. قیمتش هم 2000 یوان ماهیانه بدون پول آب و برق بود.

ایجنت تماس گرفت و رفتیم یک جای دیگه. دوباره پشت موتور تو راه موتوری که خانم Huang  سوارش بود خراب شد و رفتن تو تعمیرگاه. مثل تعمیرگاه های موتور و دوچرخه خودمون بود. موتورسوار من هم پیاده شد و موتورش رو گذاشت همونجا و بقیه راه رو 3 نفری رفتیم.

رسیدیم به یک جایی مثل هتل که از بیرون شبیه مسافر خونه بود. 

 

 hotel 

 یک لیست آوردن که قیمت ها توش بود.

1 ماهه 2000 یوان

3 ماهه 1700 یوان

6 ماهه 1500 یوان

1 ساله 1200 یوان

من یک جمع و تفریق با موبایلم کردم دیدم میشه حدودا ماهی 250 هزار تومن. قبول کردم بریم ببینیم اتاقا رو.

طبقه چهارم. یک راهرو مثل هتل و اتاق ها هم همینطور. در حدود هتل های 4 ستاره یا 3 ستاره و نیم خودمون. یک ردیف رو به رودخونه و طرف دیگه رو به خیابون و آفتاب. که من طرف آفتاب رو انتخاب کردم.

اتاق رو توصیف نمی کنم چون عکسش این پایین هستش.  

 

room

توی اتاق یک کونتور آب و یک کونتور برق هست. که گفتن ماهیانه 100 تا 200 یوان پول آب و برقم میشه که دقیقا از رو کنتور ها محاسبه میشه. اینترنت رایگان هست و یک سوکت روی دیوار. که من تازه یادم افتاد که فراموش کردم کابل شبکه بیارم.

تنها مشکل اتاق این بود که یخچال نداشت و پرسیدم گفتن با 1000 تا 2000 یوان میشه یک یخچال نو خرید و دسته دوم بمراتب ارزونتر هست.

رو تختی پتو و بالش رو گفتن 100 یوان که تا من خواستم چیزی بگم خانم Huang گفت به نظر من ارزونتر میتونی از سوپر مارکت بخری. و الان 3 روزه که دارم میگردم و بالاخره امشب پیدا کردم که حدود قیمت هاش ایناست:

بالش 15 تا 40 یوان.

رو تختی 50 یوان

پتو 60 تا 200 یوان.

که دیدم اینجا ارزونتره. و وقتی اومدم بهشون بگم که 100 یوان میدم گفتن باید ماهیانه 100 یوان بدی. که گفتم نمی خوام و بعد گفتن باشه 200 یوان بده برای کل 5 ماهی که اینجایی و قبول کردم.

منتظر مدیر هتل شدیم که خیلی طول کشید بیاد. تو لابی ایجنت شروع کرد به خوشمزگی. از رییس جمهور پرسید که خانم Huang با خنده ترجمه می کرد. بعد گفت باید چینی یاد بگیرم تا بتونم دوست دختر چینی پیدا کنم. من گفتم فقط یک کلمه بلدم : نی ها ! ( که یعنی سلام) و اون به چینی گفت باید I Love you   رو یاد بگیری و از این جور اراجیف...

بالاخره مدیر هتل اومد. دقیقا مثل آدمای کله گنده چینی که تو فیلمای آمریکایی دیدم. شکم گنده با کت و شلوار و سر همیشه به سمت بالا. اما با مزه!

باتفاق رفتیم اتاقش که طبقه پنجم و یکی از همین اتاقا بود. یک قرار داد که همه جاش چینی بود و فقط تاریخش انگلیسی بود رو پر کرد و پاسپورتم رو خواست. بعد یه آه کشید که وای این که انگلیسی نوشته نمی تونم اسمش رو بخونم! و خانم Huang ترجمه کرد. و من پاش رو امظا کردم.

10% تخفیف دادن شد ماهیانه 1350 یوان + پول آب و برق + 1500 یوان پول پیش که بابت خسارت احتمالی و بعدا بهم پس داده میشه.

خانم Huang گفت که اینجا مرسوم هست که 35% مبلغ کرایه یک ماه رو هر طرف باید به ایجنت بده ولی چون اینجا هتل هست و پول نیمیده همه 70% رو من باید بدم. که میشد 945 یوان. چاره ای جز موافقت نداشتم. چون به هر حال خیلی بهتر از اون قیمت هایی بود که من انتظار داشتم.

من توی تهران بابت یک خونه 60 متری تو یک جای متوسط شهر 600 هزار تومن کرایه میدادم اون هم بدون فرنیچر. و اینجا به نظرم خیلی عالی بود. هرچند خانم Huang  هنوز نگران بود و فکر می کرد که هنوز گرون هست.

کل مبلغ 4 ماه رو از پیش ازم گرفتن و قرار شد پول آب و برق رو هم آخر حساب کنن.

بعد یک سری فرم بود که با یک نفر از هتل رفتیم اداره پلیس تا ارایه بدیم.

تا اداره پلیس منطقه Yangpu  5 دقیقه راه بود که رفتیم. خیلی خلوت بود و من بالاخره پلیس دیدم. فرم ها رو دادن و پاسپورتم رو گرفتن و از روی ویزا و پاسپورتم یک سری اطلاعات رو وارد کامپیوتر کردن و یک سری کپی گرفتن و تموم شد و من خونه دار شدم. 

 

جوجو