ماشه رو بکش

دیگه به نظر میاد اینترنت نخواهم داشت. من هم دیگه با وضعیت کنار اومدم و فقط روزها رو میشمرم که زودتر تموم شه. این یادداشت ها رو قبلا نوشتم.

از این به بعد همه یادداشت ها فقط از کتابخونه لود میشه.

 

ساعت ده شب 9ام می . دیگه دارم دیوونه میشم...

طاقتم طاق شده ... داشتم یک نامه می نوشتم واسه پروفسور لیندنر مدیر گروه و کلی از وضعیت اینجا شکایت، که خوشبختانه لپ تاپم Fatal Error داد و صفحه آبی اومد و همه ش پرید. من هم بستم اش و چراغ ها رو خاموش کردم که بخوابم. اما خوابم نبرد  و الان اومدم اینجا که همش غر بزنم.

پس اگه حوصله نداری برو دنبال کار و زندگی ات و لازم نکرده اینها رو بخونی. واسه این یادداشت هم اگر عمری باقی بود و لود کردم، نمی گذارم کسی نظر بده...

 تا حالا انقدر از اوضاع خودم شاکی نبودم. حتی اون موقع که توی ماهشهر بودم باز چند تا دوست و رفیق بودن که با هم همدردی می کردیم، اما اینجا دارم دیوونه میشم.

کم کم دارم فکر می کنم عجب غلطی کردم اومدم شانگهای...

به خدا اگر تاریخ بلیطم رو فیکس نکرده بودم همین فردا بر میگشتم...

این از وضع اینترنت هست که دیگه جونم رو به لبم رسونده... امروز تو این گرما رفتم کتابخونه دانشگاه. سرعت اینترنت افتضاح بود. فقط کامپیوتر من اینجوری بود. بغل دستی ام داشت فیلم میدید. کامپیوترم رو عوض کردم باز همون اوضاع. رفتم به ادمین گفتم اومد یک ساعت کلنجار رفت  بعد گفت ورژن انگلیسی صفحات وب اینجوری میشه. چینی بزنی زود میاد! گفتم آخه چرا؟ گفت نمی دونم! خیلی ساده : I don’t Know!

یک ساعت کلنجار رفتم گوگل کروم نصب کردم که یکم اوضاع ش بهتر شد. ولی دیگه خسته شده بودم و اصلا یادم رفت برای چی اینترنت می خواستم. رفته بودم خیر سرم مجله الکترونیکی سنسور دانلود کنم...

بعدش با دماغ آویزون رفتم سر کلاس آلمانی. خانم برویر! غول بی شاخ و دم. من نمی دونم این رو از کجای شانگهای پیداش کردن آوردن به ما آلمانی درس بده. کی به این ها گفته هر کی آلمانی باشه میتونه معلم زبان بشه؟

من هنوز توی آب بابای آلمانی موندم، این خانم میاد سر کلاس در مورد افعال ویژه ای صحبت میکنه که بین مجتهدین آلمان جای شک هست که چطور بنویسن و چطور صرف کنن! انقدر موضوع  پیچیده است که صد بار با پشت دستش نوشته اش رو پاک میکنه و از اول می نویسه و میگه: no sorry!  و حرف قبلی اش رو عوض می کنه. آخرش هم می گه این رو زیاد مطمئن نیستم. فردا توی اینترنت می بینم جلسه بعد بهتون می گم!

یک عالمه هم لغت میاره میده حفظ کنیم. جلسه پیش از بیکاری حفظ کرده بودم و نصف اش رو من جواب دادم و نصف دیگه رو باقی کلاس. من معمولا سعی میکنم ساکت باشم و اگر کسی جواب نداد صدام در بیاد. اما واقعا کسی صداش در نمی اومد. آخر کلاس هم بجای جایزه یک فصل هری پاتر پرینت گرفته بود داد به من گفت تو تلاش ات خوبه برو این رو ترجمه کن!

من هم انقدر از هری پاتر بدم میاد که نگو و نپرس! اصلا چه معنی داره این داستان های لوس و بی مزه ی بریتانیایی رو بچه های شرق و خاورمیانه بخونن؟ همین که الان داریم انگلیسی حرف میزنیم کم نیست؟ حالا داستان های بچگی هامون هم انگلیسی بشه؟ ولمون کنین بابا...

این هم شد آلمانی یاد گرفتن ما. اون یکی استاد آلمانی هم که یک خانم چینی هست که انگلیسی ش رو هم با لهجه ی چینی به زور متوجه میشی. من تازه هفته پیش فهمیدم که یک کلمه ای که این مثل " چیلجرن" تلفظ میکنه همون Children هست.  پنجشنبه هم امتحان اش هست و خلاص!

فردا هم کلاس نانو تکنولوژی داریم. جلسه آخر خبر مرگش.

این درس هم 5 تا استاد داشته که فقط 3 جلسه اش که پروفسور وینکلر از آلمان اومد به درد می خورد. بقیه همه روخوانی پاورپوینت های دانشجو های دکتری بود که با انگلیسی افتضاح اشون به خوردمون دادن.

سر این آخری دیگه حسابی کفرم در اومد. یکی اومد تو کلاس که اصلا انگلیسی رو در حد راننده تاکسی های دبی هم بلد نبود. هر کلمه ی که می خواست بگه 5 دقیقه طول می کشید تا انگلیسی اش یادش بیاد و وقتی یادش میومد از ذوقش 5 بار تکرار می کرد. پاورپوینت خودش رو هم نمی تونست بخونه. به یکی از هندی ها گفت شما این قسمت رو بخون. ببین به چه روزی افتادیم که لهجه ی هندی به گوش آشنا میزنه! بعد خیلی ذوق کرده بود انگار به این دوست هندی مون گفت: your mother language is English? که اون هم گفت: NO! من هم گفتم: Father Language is English! و کلاس هم که آماده ی خنده بود و خوراک رسید.

انقدر مسخره بود که از کلاس رفتم بیرون. یک دوری زدم و برگشتم دیدم کلاس مثل شهر بازی شده. هندی ها و این ترکه هم که کلا خوراکشون این چیز هاست یارو رو دست گرفته بودن و مسخره می کردن. این هم حالی ش نبود و اون جلو داشت رقص میمون می کرد.

این جا مثل مدرسه زنگ داره. چینی ها کلاس هاشون یک ساعت و نیم ممتد نیست. 45 دقیقه درس و 10 دقیقه استراحت و مجدد 45 دقیقه درس هست.(آخی بمیرم چقدر هم درس میخونن!) واسه همه ی این ها هم یک زنگ سرسام آور به صدا در میاد. زنگ آخریه که خورد یارو مثل احمق ها پرید دوربین اش رو از تو کیف اش در آورد که بیاین با هم عکس بندازیم! استاد به این احمقی به عمرم ندیده بودم!

حالا موندم فردا دوباره چطوری برم سر کلاس این دلقک. آخه مثل مدرسه هم حضور و غیاب می کنن. و کلا حضور و غیاب این جا نمره داره! حالا مهم نیست که مثل بز حضور داشته باشی یا مثل آدم.

بعد ش هم کلاس این خانم دکتر Li هست. بچه ها از من یاد گرفتن اسمش رو گذاشتن Ms. We can find out that! از بس که این کلمه رو می گه.

درس دیجیتال سیگنال پروسسینگ! درسی که یک عالمه محاسبات داره و استاد باید از اول تا آخر بنویسه. این کلا از اول ترم تا حالا محض رضای خدا یک بار هم از جاش بلند نشده که یک چیزی تو تخته سیاه بنویسه و ما قد و بالای رعناشو ببینیم! همش روخوانی پاورپوینت میکنه. با لهجه ی چینی افتضاح!

اگر خودم نمی دیدم که سوار دوچرخه میشه میاد دانشگاه، فکر می کردم فلج هست که پا نمیشه!

فکرش رو بکن! یارو Phd داره! استاد دانشگاه هست... سوار دوچرخه! اون هم چه دوچرخه ای... زنگ زده و درب و داغون!

سر کلاس اش همه می خوابن. این چینی ها هم مثل خرس سرشون رو میگذارن رو میز و میرن. توی 10 دقیقه استراحت پا میشن حرف می زنن و بعد دوباره می خوابن. دکتر Li هم اصلا براش هیچ اهمیتی نداره که داره برای جماعت در خواب لالایی می خونه. اصلا نگاه نمی کنه ببینه کی جلوش نشسته!

تنها چیزی که من رو اینجا امیدوار نگه میداره تقویم هست. همون تقویم سبزی که خواهرم موقعی که میومدم برام خرید. خیلی دوسش دارم. (هر دو رو- هم خواهرم و هم تقویمی که برام خریده رو) هر وقت نگاش می کنم و می بینم چیزی نمونده که از این کابوس خلاص شم امیدوار میشم.

باورتون نمیشه که من چقدر آدم سرسختی هستم و چه جاهایی رو تحمل کردم. اما اینجا واقعا کابوس هست!

اصلا نمی تونم تصور کنم چجوری یک عده دوسال یا حتی 4 سال میان توی همچین جهنمی درس میخونن! حتی فکر کردن بهش تنم رو می لرزونه.

تو رو جون مادرتون اگر چمدون رو بستین و عازم یک همچین مصیبتی هستین بی خیال شین! آدم اسم خودش رو هم نتونه بنویسه شرف داره که از یک همچین کشوری مدرک دکتری بگیره.

نشون به اون نشون که  سایت بورس خارج از کشور وزارت علوم شدیدا داره تشویق می کنه که دانشجو ها برای ادامه تحصیل بیان چین! دیگه چه سندی از این روشن تر که نشون بده اینجا چقدر افتضاح هست؟

این همون سایتی هست که مدرک دانشگاه مبدا من رو توی آلمان قبول نداره و دانشگاه در پیت USST رو جزو دانشگاه های ممتاز رده بندی کرده!

به خدا وقتی برگشتم اگر دیگه یک نفر تپانچه بگذاره روی شقیقه ام بگه بیا برو چین!  بهش می گم ماشه رو بکش!