دلیل موجه برای نگاه کردن..

از دیروز صبح از خونه نرفتم بیرون و نشستم پای درس که دیگه امروز بعد از ظهر کم آوردم و هنگ کردم. وقتی میشینم پای درس خوندن بدجوری اشتهام باز میشه. نمیدونم این مخ لاکردار چرا انقدر مصرف انرژیش بالاست. فکر کنم برچسب مصرف انرژی اش F خورده باشه...

 خلاصه رفتم به سمت رستوران همیشگی که هم دور هست و هوام عوض میشه و هم اینکه نزدیک یک فروشگاه بزرگ هست که خوردنی های بدرد بخوری توش پیدا میشه. دیگه چند وقتی هست که سر کیسه رو شل کردم. چون تا وقتی یک سر کیسه توی ایران سوراخ باشه و بالا رفتن قیمت ارز مثل موریانه به سرمایه ات بزنه، دیگه قناعت کردن مسخره ست.

بگذریم...                                                                                                                       


هوای شانگهای از دیشب دوباره خنک شد و انگار نه انگار که دیروز با تی شرت داشتم عرق می ریختم؛ امروز با ژاکت سردم بود. 

امروز به یک رابطه ی عجیب بین شلوغی خیابون ها و دمای هوا توی شانگهای پی بردم. این چینی ها یا بهتره بگم شانگهایوی ها مثل مولکولهای گاز استاندارد، رابطه ی ترمودینامیکی با دمای هوا دارن. هر چی هوا گرمتر میشه خیابون ها شلوغ تر میشه. مثلا امروز که آخر هفته بود و باید مشابه هفته پیش خیابون ها ولوله، مگس پر نمی زد.


خلاصه که جون میداد برای پیاده روی. برگشتنی توی پیاده رو یک آقا و خانم مسنی رو دیدم که خیلی آروم داشتن با هم گپ میزدن و قدم میزدن. با خودم فکر کردم لابد اینها هم یک دونه بچه بیشتر ندارن که اون هم یک جایی یا داره درس میخونه یا کار میکنه و خلاصه ازشون دوره. یاد مادرم افتادم که الان کلی دلش برام تنگ شده. شاید الان توی سجاده اش روی مهرش افتاده و داره برام دعا میکنه. خدا میدونه چقدر دلم براش تنگ شده...

اما این آقا و خانم یک سگ پشمالو هم داشتن که قلاده ش به دست خانمه بود. با خودم گفتم کاش مامان من هم یک سگ داشت و باهاش مشغول میشد که انقدردلش برام تنگ نشه. فکرش رو بکن یک سگ سفید پشمالو که موقع نماز خوندن مادرم، دور سجاده ش وول بزنه. بعد مثلا بپره تسبیح اش رو بقاپه و در بره...

حسابی خل شدم. بعضی وقت ها یک چیزهایی واسه خودم تعریف میکنم که خودم تا حالا نشنیدم. به این سگه که رسیدم کلی تو پیاده رو بلند بلند خندیدم. هر کی رد میشد نگاه میکرد. باز خوبه امشب حداقل یک دلیل موجهی برای نگاه کردن داشتن...

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
ع.خ سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ق.ظ http://www.jump.blogsky.com

پویا سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ب.ظ http://www.pekin.blogfa.com

سلام
دقیقا همان روزهای مذکور (روز گرم اول و دو روز بعد سرد و بادی) در شهرتان بودم. با دوستی عزیز. شهر زیبایی است ولی آب و هوایش ده برابر پکن بد است. دوستم می گفت که من در سه روز از ده روز سال که هوا خوب می شود آنجا بودم. بخت بوده.
موفق باشید

سلام

راستش من پکن نبودم که بدوم از اینجا بهتره یا بدتر.

اما در کل اینجوری که شما میگید هم نیست. اینجا هوا خیلی خوبه. از زمستون که من اینجام زمستون خیلی نرم و خوبی بوده و هوا زیاد سرد نبوده.

الان هم که تقریبا بهار هست بعضی روزها شرجی میشه که شرجی اش قابل تحمل هست چون دما زیاد بالا نیست. مثل شرجی های پوست کن خوزستان نیست.

دمای هوا تقریبا مثل تهران هست ولی بجای آلودگی رطوبت داره. که کاش تهران هم اینجوری بود.

سرفراز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد