درد بی اینترنتی

10 روزی هست که اینترنت هتل قطع شده. حس اونهایی رو پیدا کردم که کشتی شون نزدیک یک جزیره ناشناخته غرق شده و هر روز یادداشت مینویسن به امید اینکه یک روز بدست کسی برسه و بخونه(خانواده دکتر ارنست).... اینجا هم بدون اینترنت نوشتن همچین حسی رو داره...

تو این چند روز میرم سایت کامپیوتر کتابخونه دانشگاه ایمیلم رو چک میکنم. اما خوب اونجا کیبورد فارسی رو ویندوز چینی نصب نیست و باید با این سایت های پینگلیش به فارسی تایپ کنم که خیلی سخته. ضمنا سرعت باز شدن بعضی سایت ها مثل یاهو و گوگل زیاد جالب نیست. من تا میشینم پشت یک کامپیوتر اول Google Chrome نصب میکنم که سرعت رو میبره بالا بعد ادامه میدم. تریک میریک هم نمیشه زد که فی*س بو*ک بتونی چک کنی چون شدیدا کنترل میشه.

اینجا یو*تیو* ب  هم مثل بعضی دیگه از سایت ها فی *لتر هست. البته اینجا فقط به سیاست کاری نداشته باش وگرنه سایت های زیر زانو همه بازن.

روز اول که اینترنتم قطع شده بود رفتم کافی نتی که تو 10 قدمی هتل هست. یک کافی نت خیلی بزرگ شاید 200 یا 300 تا کامپیوتر توش هست. قیمتش 3 یوان برای 1 ساعت! خیلی ارزون یعنی 500 تومن تقریبا...

آمّا...

 توی چین نمیتونی همینجوری بشینی پشت کامپیوتر با اینترنت کار کنی. اول باید ID کارت بدی که مشخصات وارد سیستم بشه و ثبت بشه که اگه شیطونی کردی گوش ات  رو بکشن. سیستم هم فقط برای ID کارت چینی تعریف شده و با پاسپورت کار نمیکنه! خلاصه که نگذاشتن من از کافی نت استفاده کنم!

کتابخونه دانشگاه هم اول کارت دانشجویی میزنی که اتوماتیک ثبت میشی تو سیستم و کاملا قابل ردیابی..

خلاصه که چین تو لیست ده کشور دشمن اینترنت (cybercensorship)نشسته. اما بازم میگم سرعت و قیمت اینترنت قابل قبوله.

بگذریم...

اینجا از سوم تا ششم اپریل ( 14-17 فروردین) تعطیل رسمی هست. 5 اپریل یک رسم قدیمی چینی هست که میرن سر مزار پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و اجدادشون. و چون آرامگاه ها تو دهات اطراف شانگهای و جاده های منتهی شهرهای بزرگ هست و بخاطرترافیک وحشتناک جاده ها با این جمعیت دولت تصمیم گرفته که بجای یک روز 3 روز تعطیل باشه که همه بتونن رسم رو ادا کنن. البته اینطور که اینها میگن زیاد هم تاثیر نداره و ترافیک همچنان وحشتناک هست. البته امسال سوم اپریل هم که یکشنبه است تعطیلات رو 4 روزه کرده.

اینجا هم دولت چین مثل ایران با تقویم یک قل دو قل بازی می کنه. مثلا دیروز اعلام کرده که فردا یعنی شنبه که اینجا روز آخر هفته است و ادارات معمولا تعطیل هستند همه جا باز هست که جبران تعطیلات باشه.

استاد تو کلاس از همکلاسی های هندی پرسید که همچین روزی تو هند دارن یا نه؟ که جواب منفی بود. خوب معلومه وقتی مرده سوخته باشه دیگه چه مزاری؟

بعد از من پرسید که منم گفتم زیاد جدی نیست ولی معمولا آخر سال یا اول سال نو سر میزنن.

بعد نوبت این همکلاسی کرد-ترک ما شد. که اول یک سرفه افتخار آمیز زد و گفت ما هر پنجشنبه میریم سر مزار! استاد داشت شاخ در میاورد که چقدر اینها بیکارن! بقیه هم ابروهاشون رفت بالا و تو دلشون از اینکه تو ترکیه نیستن تا مجبور باشن هر هفته برن قبرستون خوشحال شدن...

خوب شد من قبلا استانبول رفتم وگرنه فکر میکردم همه ترکها مثل این اُملن. خیلی جالبه که گوشت خوک نمیخوره و وقتی من میخورم چپ چپ نگاه میکنه ولی عرق میخوره با بشکه! هفته ای سه شب میره نایت کلاب، به پشه ماده هم تو هوا رحم نمیکنه، دست آخر هم میگه اسلام بهترین دین دنیاست!

من هم اینجا دست به غیبت ام خوب شده ها...

فردا سیزده بدره ... چینی ها هم یک رسمی دارن به اسم Tiqan (تیجان) که میگه :" در بهار برو بیرون از خونه و خودت رو به آفتاب نشون بده..."

روز خاصی مشخص نکردن و معمولا میرن جاهای دیدنی سواحل جنوب شرقی چین که دریاچه ها و جنگل های خوشگل از اونها که تو نقاشی های چینی هست داره...

البته اگه پول داشته باشن... یک ضرب المثل چینی هم دارن که این روزها زیاد میگن: " وقتی پول دارم وقت ندارم برم بگردم، وقتی وقت دارم پول ندارم"

من هم واسه این روزهای تعطیل باید دنبال یک تفریح بگردم. آخه تنهایی جاهای توریستی و دیدنی رفتن آدم و خسته میکنه. انقدر هم این چینی ها نگات میکنن که بیخودی انتظارات آدم بطور کاذب میره بالا. خوبه حالا اینجا پر آلمانی و امریکایی هست.

یک جایی هست به اسم ساحل پیاده روی هوانگپو Huangpu  که یک مسیر طولانی سنگ فرش شده کنار رودخانه مرکزی شهر شانگهای هست که میشه نقطه مقابل ساحلی که برج اورینتال TV توش هست. اگر سفر توریستی بیاید اینجا حتما یکی از برنامه ها قدم زدن و عکس گرفتن تو اینجاست. اکثر عکس هایی که تو اینترنت از شانگهای هست از این زاویه گرفته میشه.

هفته پیش رفته بودم اونجا که جاتون خالی خیلی هم قشنگ بود و کلی عکس هم گرفتم. نشسته بودم رو نیمکت خستگی در کنم که دو تا دختر چینی دوربین به دست اومدن گفتن میشه عکس بندازی؟ دستم و دراز کردم که دوربین شون رو بگیرم که یکی شون گفت نه ما عکس میندازیم تو بشین! خلاصه یک عکس تکی با هرکدوم گرفتم. فکر کنم بعدا میبرن به دوستاشون نشون میدن میگن رفته بودیم باغ وحش!

از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون که کلی حال کردم... یاد میشاییل بالاک افتادم که یک بار تو دبی نازکرد نگذاشت باهاش عکس بندازم!

کتاب

Sent from the Library of the University

دو روزی میشه که اینترنت هتل قطع شده. دیروز پرسیدم گفتن فردا درست میشه اما بعید میدونم تا دوشنبه اتفاقی بیافته. اینجا وقتی اینترنت نیست دیگه واقعا میشی رابینسن کروزوئه.

خودم رو زدم به درس خوندن که سرم گرم بشه. امروز صبح رفتم کتابخونه دانشگاه. فضای خوبی داره. یک ساختمان تازه تاسیس هست که سال 2006 به مناسبت صدسالگی دانشگاه ساختن. 8 طبقه و بزرگ. از در که وارد میشی مثل ورودی مترو باید کارت بزنی تا ورودی باز بشه. موقع بیرون اومدن هم از گیت فرودگاهی باید رد بشی. کتاب ها رو هم از سمت بارکد مثل سوپرمارکت میکشن به بارکدخوان و میره تو پرونده کارت دانشجوییت.

3 یا 4 طبقه قفسه های کتاب هستند. یک طبقه مجلات و جزوه های چاپ نشده اساتید. یک طبقه هم نرم افزار که می تونید بگیرید و با کامپیوتر های همونجا کار کنید ولی نمیتونید بیرون ببرید. ( که البته خرجش یک فلش مموری) بقیه طبقات هم سالن مطالعه یا اداری هستند. فقط یک مشکل خیلی خیلی بزرگ داره که همه چی به چینی نوشته شده. حتی کامپیوترهایی که گذاشتن دنبال کتاب بگردی ویندوز چینی روش نصب شده.

ویندوز چینی واقعا چینی هست نه مثل ویندوز فارسی ما که فقط Start  میشه شروع و ساعت هم بجای AM و PM میشه ق ظ و ب ظ. یعنی فقط باید به حافظه ات رجوع کنی که کدوم دگمه کجا بود و حدس بزنی که مثلا کدوم Search هست یا کدوم نام کتاب و کدوم مولف. ولی خوب کتابخونه یک حسن خیلی بزرگی نسبت به بقیه جاهای کشور چین داره و اون هم اینه که همیشه میتونی کسی رو پیدا کنی که انگلیسی بلده و تقریبا اینجا همه بلدن. بجز کارمندهای کتابخونه!

به هر حال با هر جور بدبختی که بود کتاب مورد نظرم رو پیدا کردم و رفتم به طرف قفسه ها. چینی ها هم مثل ما ایرانیها کتاب های خارجی رو offset میکنند. اما مثل ما شرف کتاب رو نمیبرند. یعنی دیگه مثل ما سعی نمیکنن کتاب آفست رو دقیقا مثل کتاب اصلی دربیارن. جلد کتاب آفست شده با جلد کتاب اصلی فرق داره و به چینی اسم کتاب نوشته شده و کلی چیزای دیگه هم به چینی نوشته شده و یک عکس کوچولو از جلد کتاب اصلی هم رو جلد زدن که بدونی همونه. داخل کتاب هم ناشر مرحمت فرمودن و یک مقدمه ای به چینی نوشتن و فهرست رو هم بعضا ترجمه چینی کردن. دیگه خلاصه یک زحمتی واسه کتاب کشیدن که نونشون حلال شه. نه مثل ما که کتاب رو با Office کپی در ویندوز کپی، کپی-پیست میکنیم و میدیم به بازار...

آفست هاشون بمراتب کیفیتش از آفست های ما بهتره. چون قانونی هست و مثل ما یواشکی-علنی نیست. کاغذش هم نازک هست و وزن کتاب آفست مثل ایران 4.5 برابر وزن کتاب اصلی نیست.

پشت جلد کتاب هم نوشته شده : اجازه فروش در جمهوری خلق چین (باستثنای تایوان، هنگ کنگ و ماکائو). فکر کنم اونجاها در آمدها بالاست کتاب اورجینال میخرن..

قیمت کتاب آفست شده هم خیلی خیلی پایینه. که البته برای من عجیب نیست اما اروپایی ها خیلی حال میکنن. من اینجا کتاب اورجینال ندیدم. مثلا یک کتاب فنی 900 صفحه ای 60 یوان یعنی حدود 10 هزار تومن. که جزو کتاب های گرون محسوب میشه. اینجا یک سیستم خرید کتاب اینترنتی هم دارن که کتاب 20% ارزونتر میشه و مامور پست برات میاره. که همکلاسی های من از این طریق خرید میکنن و برای من هم یکی خریدن.

قیمت کتاب تو هر کشوری فاکتور مهمی هست برای اینکه تخمین بزنی چقدرمردم به فرهنگ اهمیت میدن. وقتی یک کتاب به اندازه یک پرس غذا قیمت داره خوب معلومه که آدم ترجیح میده آشپز بشه تا نویسنده.

و این میشه که کشور آلمان با 85 میلیون نفر جمعیت 350 تا دانشگاه داره و کشور چین با 1.5 میلیارد نفر جمعیت با تناسب آلمان باید بیش از 6000 تا دانشگاه داشته باشه که حدود 3 یا 4 هزار تا داره!

حالا این کتاب های آفست رو هم یک عده اینجا کپی میکنن. چون پرینت صفحه A4 حدود 0.1 یوان یعنی 17 تومن میشه!

لای کتاب ها که میگشتم قفسه های کتاب تر و تمیز بودن و خاک گرفته نبودن. برام خیلی جالبه که جاهایی که دست آدم بهش نمیرسه هم تمیزه. مثل چراغهای مهتابی و... و معلومه که خود بخود تمیز نمیشن!

سالن مطالعه کتابخونه تو این فصل سال که به هیچ امتحانی نزدیک نیست تقریبا 80% پر بود. البته این به کوچیک بودن فضای خوابگاه های داخل دانشگاه برمیگرده ولی ما دوره لیسانس این وقت سال تو همون فضای کوچیک یا ورق بازی میکردیم یا چرت وپرت میگفتیم... یادم نمیاد درس خونده باشم. الان هم از زور بی کسی اومدم اینجا درس میخونم.

شنیده بودم چینی ها خر خون های قهاری هستند اما اینجا دیگه به عینه دارم میبینم. تنها مزیت من تو این دوره نسبت چینی ها اینه که انگلیسی رو بهتر میفهمم و زودتر مطلب رو میگیرم وگرنه مگه میشه با این خر خون ها رقابت کرد؟

این چینی ها خیلی به الکترونیک وابستگی دارن.  یا هدست تو گوششون هست یا لپ تاپ جلوشونه یا بوک ریدر یا دارن با موبایلشون بازی میکنند..

واقعا الکترونیک تو پیشرفت کشور چین نقش کلیدی داشته. همه جا اثراتش رو تو زندگیشون میشه دید. مثلا اینجا دستگاه های خرید آبمیوه اتوماتیک یک چیز کاملا عادی هست و تعدادش از آبمیوه فروشی های سنتی خیلی بیشتره. یا مثلا بلیط الکترونیک که شهرداری تهران 6 ماه تو بوق و کرنا زد تا مردم استفاده کنند(و من هم از لجم نخریدم) اینجا خیلی وقته که رایج هست و خریدش هم با دستگاه های الکترونیکی هست که پول رو اتوماتیک میگیرن و کارت میدن.

البته اینها مثل ما تنوع پولیشون زیاد نیست که مثلا 6 نوع 10 تومنی داشته باشن و 12 نوع 50 تومنی واسه همین طراح دستگاه خرید اتوماتیک لازم نیست پروفسور باشه!

2 – 3 ساعتی تو کتاب خونه نشستم اما خیلی تو فضای عمومی نمیتونم تمرکز کنم. حواسم پرت اطرافیانم میشد که چایی هورت میکشیدن. اینها بدجوری به چایی معتادن. تو اون قمقمه های پلاستیکی چه چایی های داغی که نمیخورن و یکی نیست بهشون بگه: "مکروه است" و یا ورژن جدیدش "سرطان زاست"...

استاد های چینی هم با خودشون چایی میارن تو کلاس.. البته بعضی هاشون هم معتاد کوکالا هستن! کلا مایعات زیاد میخورن.

 

سرو ته کردم اومدم خونه. که رسیپشن گفت اینترنت هنوز قطع هست و دلیلش؟ نمیدونن!

خودم و خر کردم گفتم : یا شیخ لابد حکمتی در این فصل شدن است که تو را به درس همی وصل نمایندندی...

اومدم دوباره رفتم رو درس اما دلم یک تفریح میخواست...

تلویزیون رو که از وقتی اومدم روشن نکرده بودم زدم تو برق... 6 تا کانال بیشتر نداره که یکیش اخبار میگفت ( جنگ لیبی و زلزله همسایه های شرق و جنوب.. و چه خوراکی برای خبر!).  یکیش از این مسابقه های جلف. بقیه هم سریال های آبکی چینی.. چپ و راست هم تبلیغات.. اکثرا هم لوازم آرایشی و بهداشتی.. و بقول جلال این پیشرفت پفکی و بیرون زدن اناث از آشپزخونه های جهان سومی خوب تنور کمپانی های لوازم آرایش و گرم کرده... هرچند که الان کمپانی های Bosch و AEG و ... به اناث داخل آشپزخونه هم نیاز مبرم دارن و رفتن تو نخ برنامه های آشپزی و ...

بهتره تو نخ سیاست نرم که اینکاره نیستم.

بگذریم...

بجز تلوزیون تو خیابون هم میشه کلی فیلم هندی دید. خودم امروز یکیشو از اول تا آخر دیدم. تو رستوران نشسته بودم رو به پیاده رو که تو پیاده رو یک پسره داشت به دوست دخترش التماس میکرد. دختره هم روشو کرده بود به دیوار ناز میکرد. پسره انقدر بال بال میزد که میخواستم پاشم برم بهش بگم ولش کن بابا خره راتو بکش برو خودش پشیمون میشه میاد دنبالت...(البته شاید دختر چینی ها نیان) ولی ناکس کارش رو خوب بلد بود چون جملاتش تاثیرگذار بود و دختره کم کم به سمت نیمساز زاویه دیوار با پسره متمایل شد و بعدش هم رفتن تو بغل هم و سفت همدیگرو فشار دادن. من هم با پایان فیلم غذام تموم شد...

اینجا از این صحنه ها تو دانشگاه و خیابون زیاد هست که فقط برای ما ایرانیها و هندی ها تازگی داره. البته یک اصولی توش رعایت میشه و نهایت معاشقه سفت بغل کردن هست و دیگه فرنچ کیس تو خیابون نمیکنن!

یکی از مزایای قطع شدن اینترنتم این بود که امروز رفتم طبقات هتل رو وارسی کردم. طبقه پایین یک کازینو هست که کلی میز بیلیارد و پوکر و ... توش بود وامشب که شب یکشنبه است کلی هم شلوغ بود. طبقه زیریش هم یک کلاب یا کارائوکه (که اینجا به  KTV معروفه) بود و صدای عربده های خواننده های مست اش که فالش می خوندن به آسمون بود. یک نفر هم اومد بیرون گفت هلو بعد به چینی هم یک چیزی گفت منم به فارسی بهش گفتم خفه شو برو تو که لبخند زد و تشکر کرد.

 چه میدونم لابد اونم یک فحشی داد و من فکر کردم تشکر کرده!