امروز تو فروشگاه هر چی گشتم نتونستم گوشت گوسفند پیدا کنم. آخه طعم گوشت خوک رو دوست ندارم.
ولی بالاخره ماکارونی پیدا کردم. تو یک قفسه تک و تنها مونده بود کسی بهش سر نمیزد. خاک گرفته بود. آخه اینا همش رشته میخورن.
اما بدون گوشت چرخ کرده گوسفند... حالا باید دوباره بگردم... احتمالا بتونم پیدا کنم.
یک چیز دیگه که پیدا نکردم زردچوبه بود. بجاش پودر کاری پیدا کردم که در نوع خودش موفقیت بزرگی محسوب میشه. البته اسم چینی زردچوبه رو هم پیدا کردم "جیانگ خوان" که پرسیدم گفتن "بو" یعنی نه نداریم.
خلاصه یک بار دیگه رفتم سر مزار مرغ هایی که مرده بودن اما سرشون هنوز رو گردنشون بود. دقت کردم و علت مرگشون رو کشف کردم: شکستگی از ناحیه گردن!
بعد رفتم سراغ سی فود یا همون غذاهای دریایی فقط ماهی و میگو آشنا بودن. بقیه رو تو برنامه های شبکه 4 دیده بودم. ماهی مرکب، کرم دریایی و یکیشون هم که همون پل مرحوم بود که تو جام جهانی 2010 کلی معروف شد.
خلاصه اینجا چیزی عایدم نشد. یک جا گوشت چرخکرده دیدم خیلی شبیه گوشت گوسفند بود اما مطمئن نبودم یک دختر عینکی رو دیدم حدس زدم انگلیسی بلد باشه که بلد نبود اما دوستش رو صدا کرد که به تیپ اش نمی خورد انگلیسی بلد باشه ولی کار راه بنداز بلد بود. خلاصه گفت نه اینم خوک هستش. و کلی تو گوشتها واسه من گشتن و آخرش پیدا نکردن.
بعدش نا امید رفتم سراغ کنسرو ها. تن ماهی رو شناختم بعد از سلام و احوالپرسی یکی برداشتم اما دیدم روش نوشته با سس 8 مزه ای... وای چه شود. اونم رفت سر جای قبلیش. بعد ساردین رو پیدا کردم که با اکراه تو ایران می خوردم. اینجا ولی مثل یک دوست قدیمی که بهش جفا کرده بودم بغلش کردم بوسیدمش و الان تو آب جوش داره گرم میشه که به وصالش برسم.
بعد یک مربای تمشک وحشی و بعدش هم که چیپس که مزش رو قبلا چشیده بودم با مال خودمون مو نمی زنه.
پنیر که فقط پنیر ورقه ای که بین نون تست جا میشه پیدا میشه. آخ دلم لک زده واسه پنیر سفید.
خامه هم که یکبار خریدم رفت تو پاچم چون ماست بود.
خلاصه با شکم در حال قار و قور حساب کردم رفتم بیرون و چیپس رو تو ایستگاه اتوبوس خوردم.
باید فردا دوباره به آذوقه ام دستبرد بزنم و یکی از اون قرمه سبزی ها ی آماده رو هپلی کنم.
فسنجون ها بمونه واسه شب عید...
وبلاگ خوبی دارید خوشحال میشم به من سر بزنید و اگر مایلید همدیگرو لینک کنیم منتظر نظرتون هستم
نظر لطفتون هست.
چشم حتما.