ساعت 1:30 کم کم شال و کلاه کردم و رفتم به سمت دانشگاه.
امروز مثل کلاس اولی ها بهترین لباس هایی رو که آورده بودم پوشیدم. کفش هامو هم تمیز کردم و راه افتادم. 25 دقیقه پیاده روی دارم به سمت دانشگاه و بعدا فهمیدم که حدود 20 دقیقه هم داخل دانشگاه باید پیاده روی کنم تا به کلاس برسم.
امروز هوا خیلی سرد بود. خیلی خیلی سرد تر از اون چیزی که از پشت پنجره معلوم بود.
رسیدم به مجسمه محل قرار یکی از داشت عکس می گرفت. که من هم یک عکس گرفتم.
بعد از دور Hu و Shi رو دیدم. مثل دو قلو های به هم چسبیده از هم جدا نمی شن. انقدر ناز و مهربونن که دلم براشون تنگ شده بود. بعد با هم رفتیم پیش خانم Huang.
کلاس زبان آلمانی داشتیم. تازه فهمیدم کتابی که باید از روش آلمانی یاد بگیرم چینی-آلمانی هست. با خودم فکر کردم شاید این فقط برای چینی هاست اما بعد که تو کلاس از استاد پرسیدم گفت نه من کتاب دیگه ای ندارم و گفت من به انگلیسی و آلمانی تدریس می کنم و شما توی کتاب نت بنویسید. اگه دیدیم خیلی سخت میشه یک فکر دیگه می کنیم.
دانشگاه USST دو قسمت شمالی و جنوبی داره. که من از در شمالی وارد می شم. ولی کلاسها در قسمت جنوبی هستن. از بین 2 قسمت شمالی و جنوبی یک اتوبان رد می شه که یک پل هوایی خیلی بزرگ و کاملا ایزوله شده از بیرون با سقف و شیشه و سکوریت این دور قسمت رو از بالا اتوبان به هم وصل می کنه.
تو راه یک جایی منتظر Shi شدم که کتابش رو از اتاقش بیاره. تو مسیر رفت و آمد دانشجو ها بود و من بدم نمیومد اونجا بایستم و دانشجو ها رو ببینم.
داخل دانشگاه پر از خوابگاه های دانشجویی که یکم قدیمی و کثیف هستند. البته باید بگم که از خوابگاه های دانشجویی ما تو ایران به مراتب تمیز تر و پر امکانات ترند. و البته خیلی خیلی ارزون هستند ( 1200 یوان معادل 180 هزار تومن برای یک سال )
اتاق ها کوچیک و چهار نفره هستند. با دو تا تخت دو طبقه و حموم و دستشویی برای هر اتاق. کمد های MDF دارند و میز و صندلی. اما خوب شیک نیستند.
این خوابگاه ها فقط برای دانشجو های چینی هست و دانشجوهای خارجی بیرون خونه می گیرن. مثل من.
یک مشکل خیلی بزرگ این بود که اتاق ها خیلی سرد بودند و آدم رو دلتنگ گاز و نفت ایران می کنند!
با اینکه اتاق ها حموم دارن اما حموم عمومی هم داخل محوطه دانشگاه هست که با ذغال سنگ گرم میشه. یک جایی هم هست که دانشجو ها می تونن فلاکس هاشون رو با آب جوش پر کنند و چقدر خوشحال بودن از داشتن این مکان. ) آخ باز چاییم سرد شد)
اتاق پینگ پنگ تو هر طبقه هست و زمین فوتبال تو محوطه تا دلت بخواد و یک استخر رو باز که نا امید شدم چون هوا سرده...
دانشجو ها تو خوابگاه ها میکس نیستند و ساختمون ها یکی درمیون دخترونه و پسرونه هستند. ولی مثل خوابگاه های دانشجویی ما دور تا دور خوابگاه های دخترا رو سیم خاردار نکشیدن و شیشه ها شو تا خرخره رنگ نکردن و جلوش هم یک دیوار بلند ایرانیت نیست. هیچ فرقی بین 2 تا ساختمون نیست. تازه از پنجره هم می تونن همدیگه رو دید بزنن. اما چرا باید اینکارو بکنن؟؟ مگه علافن؟ خوب میرن پایین دست همدیگرو میگیرن و تاتی تاتی می کنن. تو اون چند دقیقه چندتا تاتی تاتی دیدم...
همینجوری که تو این فکرا بودم که استاد زبان آلمانی رو دیدم که با Hu داشتن میرفتن به سمت کلاس.
خانم بروسن. قدش از من بلندتر و هیکلش 2 برابر من. بور با چشمای آبی و پیشونی بلند که موهاشو هم از پشت یک گیس بلند کرده بود. رفتم جلو سلام کردم و خودم رو معرفی کردم. دارم کم کم یاد می گیرم که موقع ملاقات باید نیش تا بنا گوش باز بشه...
اونها رفتن و Shi اومد و با هم رفتیم به سمت کلاس.
یک ساختمون تروتمیز و شیک طبقه چهارم یک کلاس تر و تمیز با همه امکانات: تخته سیاه، میز بزرگ با کمد برای استاد، ویدیو پروژکتور و نیمکت های تر و تمیز و شیک و راحت.
کلاس تقریبا پر شده بود. همه 20 نفر چینی کلاس حاضر بودن و من تنها خارجی بودم که وارد می شدم. باید منتظر 11 تا خارجی دیگه می شدیم که دیر کرده بودن.
از این 20 تا چینی 12 تا دختر و 8 تا پسر بودن. خارجی ها 6 تا هندی یک ترک یک آلمانی و من و بقیه؟ نمیدونم... شاید پشیمون شدن بیان شانگهای...
خارجی ها همه پسر هستند.
تو این فاصله که منتظر بقیه بودیم Kelvin یکی دیگه از دوستهای چینی ام برام یک اسم چینی انتخاب کرد. Kelvin هم پسر دوست داشتنی با روح لطیفیه که از قیافش اصلا معلوم نیست. قیافه خشن و صحبت کردن خشن تری داری و هنوز موفق نشدم یک لبخند واقعی تو صورتش کشف کنم. مثل سامورایی ها میمونه که البته اونا ژاپنی هستند.
اسم چینی پیدا کردن اینجوری نیست که بگردی از بین چند تا اسم یکی انتخاب کنی. مثل حل کردن یک مساله ریاضی میمونه. اون فامیل و اسم من رو گرفت و از روی اونها برام یک اسم چینی ساخت. کلی هم تمرکز کرد و رو کاغذ کلی چیز میز نوشت.
خلاصه اسم من شد Su An Li ، سو آن لی. که میتونید از این به بعد من رو "سو" صدا کنید.
سو اسم یک مکان خیلی زیبا هست. آن بمعنی صلح و آرامش و Li یعنی قوی برای مقابله با حوادثی که ممکنه برام در آینده پیش بیاد. یک جورایی مثل فالگیری بود. Kelvin گفت که همه این 3 تا رو برای زندگی لازم داری...
و من دوباره متولد شدم اینبار با اسم Su An Li
بچه ها اومدن و کلاس شروع شد. توی کلاس استاد زبان آلمانی کلک خوبی زده بود چون تلفظ اسم های خارجی براش سخته و مخصوصا اسم چینی یک عالمه اسم آلمانی رو تیکه های کاغذ نوشته بود که اونها رو نشون میداد و بچه ها میتونستن داوطلبانه انتخاب کنن.
که من اینبار شدم دانیل Daniel که همون دانیال نبی خودمون هستش که قبرش تو شوش.
و من بازم امروز متولد شدم و اینبار با اسم آلمانی... دانیل..
kheyli bahale khob minivisiaghorbonet
دانیل سو آن لی عزیز (علی سابق!!)
لطفا به دوستت بگو یه اسم چینی واسه من هم پیدا کنه. دوستای من که نتونستن یا نخواستن که بکنن.
سلام بابک جان
اینترنت من همچنان قطع هست.
ایمیل هات رو تو صندوق وبلاگم همین الان دیدم
همونطور که گفتن از اونجا امکان جواب دادن نیست
زیاد واضح نگفتی اما انگار شما هم همین نزدیکیا هستی
اگر آره شماره موبایلت رو همین جا تو وبلاگ برام بگذار باعث افتخارم هست که ببینمت.