اینجا از هر 10 تا مغازه 8 تاش اغذیه هست. حالا چه خام چه پخته...
سوپر مارکت هم زیاد هست کوچیک و بزرگ.
امروز حس کردم قیمت ها از یک سوپر تا سوپر بعدی یکمی فرق می کنه.
البته یک بار تو سوپر مارکت بودم که یه خانم پلیس دیدم که داره یک فرم قیمت رو از رو کالاهای داخل قفسه ها پر می کنه.
اینجا هیچ چی مثل آب خوردن نیست. حتی آب خریدن.
برای خریدن پنیر مجبور شدم عکس موش بکشم با یک پنیر.
اعداد رو نوشته باشه می تونن بخونن اما خوندنش رو به انگلیسی نمی دونن.
داشتم فکر می کردم بیچاره اون خارجی که بیاد ایران! اینجا تو چین حداقل اعداد رو میتونی بخونی و از همه مهمتر می تونی بپرسی امروز چندمه ماهه... اما تو ایران یک خارجی باید خودش رو حلق آویز کنه!!!
کم دارم درست حدس می زنم کیا انگلیسی بلدن. جوونای خوش تیپ معمولا بلدن.
پیر ها اصلا روشون حساب نکن.
میانسال ها هم باید ببینی تیپ شون چجوی هست. مثلا من دیروز تو اتوبوس نشستم پیش یک آقای میانسال که داشت روزنامه میخوند(روزنامه چینی) انگلیسی رو خوب بلد نبود اما گیج هم نمی زد و راهنماییش خیلی کمکم کرد که تو ایستگاه مورد نظر پیاده شم.
اینجا پیدا کردن مواد غذایی بسته بندی خیلی سخت هست. چون همه چی به چینی نوشته شده.
مخصوصا اونهایی که تو شیشه هستن یا کنسرو خیلی هم خطرناک هست چون ممکنه غذای سگ و گربه باشه و ...
چند جا دیدم که مرغ بریان شده تو مغازه ها به سیخ کشیدن. مثل ایران. اما یه جاهایی دیدم انگار اندام مرغ اینجا کشیده تر هستش... خوب که دقت کردم دیدم... وای... دیگه نمی گم..
حالا تصور کن اشتباهی یک لقمه ازش بزنی... باید تا آخر عمر بالا بیاری..
آقا فقط به خاطر غذاهاش خدا بت صبر ایوب بده...اونایی که دیدی سگ بود؟!!!!